۲۲بهمن ، "واقع بین" در تفسیر جهان، "آرمانگرا" در تغییر جهان ("نظریه آشوب"، مناسبات قدرت جهانی و "کلیشه شکنی" انقلاب)
کنفرانس بین المللی ( انقلابی که از "غیرمذهبی ترین قرن"، مذهبی ترین "قرن" ساخت) _ ۱۳۹۴
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم محضر خواهران و برادران و سروران عزیز. بخصوص میهمانان غیر ایرانی.
یک مسئلهای که بخصوص بعد از فروپاشی کمونیزم ظهور جریان اسلامگرایی، انقلاب اسلامی در جهان بوجود آمد بین نظریهپردازان روابط بینالملل، بویژه کسانی که مدعی مدیریت جهان بر اساس الگوهای سکولار غرب بودند این بود که به کدام یکی از نظریات در حوزه سیاست خارجی و روابط بینالملل بعد از این میشود تکیه کرد وقتی که ارکان اصلی عمدهترین نظریات و با پیشبینیهایی که غلط بودن آن پیدرپی بعد از انقلاب اسلامی افشاء شد یا حداقل جهانشمول نبودن و مطلق نبودن آن اثبات شد چگونه میشود آینده را پیشبینی کرد؟ همه چیز به کلی غیر قابل پیشبینی شد. این که تعبیر تحت عنوان نظریه آشوب در روابط بینالملل در دانشگاههای جهان و در کمیته و تینگتانگهای سیاستگذار در سطح جهان در غرب و شرق مطرح شد، بیشترین دلیل مربوط به اتفاقاتی که بعد از انقلاب اسلامی منطقه را گرفت و امروز جهان اسلام را کاملاً فرا گرفته و مفهوم دولت – ملت، مفهوم روابط سنتی روابط بینالملل، مفاهیم کلاسیک در حوزه نظریه بینالملل و نهادهای جهانی همه درهم ریخت. این که یک آشوب جهانی اتفاق افتاد و ابهاماتی ذهن نظریهپردازان غرب را در برگرفت با این اعتراف که نتایج این آشوب، آینده نه فقط جهان اسلام بلکه آینده کل جهان و آینده غرب را در چهارگوشه جهان تحت تأثیر قرار میدهد و چالشهای بزرگی در حوزه سیاستگذاری پس از این آشوب جهانی پیش آمده، به حدی که بعضی از اینها تعبیر میکنند امروز مثل این که ما به جای تفکر در باب آنچه که در سطح جهان دارد میگذرد بیشتر مجبور هستیم متوسل به تخیّل بشویم، با تفکر عادی و سیستم فکری که قبلاً طراحی کرده بودیم دیگر الآن هیچ چیزی جور درنمیآید. تمام بزرگان فلسفه اجتماع و جامعهشناسان سیاسی پیشبینی کرده بودند که در اواخر قرن 20 و در قرن 21 همه چیز، همه نهادها، همه علوم اجتماعی، همه جنبشهای اجتماعی، سکولاریزه میشوند. دین و مذهب به شدت کمرنگ، در حاشیه، شخصی، سلیقهای، در حال زوال، منفعل میشود. سیاست بینالملل هم، و نظریهپردازیهای علوم انسانی و علوم اجتماعی در سطح جهان تقریباً چپ و راست همه به این سمت پیشبینی میکرد که قرن 21 یک قرن بدون مذهب، یک قرن بدون ایدئولوژی خواهد بود و مسئله اصلی کنترل ثروت، سرمایه و کنترل افکار عمومی در جهان است. همه چیز به عکس درآمد. اصلیترین نظریهپردازیهای علوم انسانی و علوم اجتماعی خلاف اتفاقاتی که دارد در جهان میافتد پیشبینی کرده بودند. اغلب نزدیک به همه نظریههای روابط بینالملل که در دانشکدههای دیپلماسی و سیاست خارجی جهان تدریس میشد در دانشکدههای ادیان و مذاهب تدریس میشد، در جامعهشناسی مذهب و جامعهشناسی سیاسی چه در بلوک شرق و جهان سوسیالیزم و چه در غرب و نظام سرمایهداری تدریس میشد و همه میگفتند اینها علم است علمی است، مو لای درز آن نمیرود، برای آن فرمول نوشته بودند همه به باد رفت. امروز صحبت از این میشود که ما باید این آشوب جهانی را تئوریزه کنیم. نظریه آشوب در روابط بینالملل، چالشهایی که در عرصه سیاستگذاری برخاسته از این آشوب بوجود آمده، و این که ما فقط برای غلبه بر بخشی از آثار خطرناک این جنبش جهانی اسلامی باید یک سیاستهای مقطعی را تدوین و اجرا کنیم که صدمه کمتری به ساختار قدرت و ثروت سرمایهداری وارد بیاید و بتوانیم اوضاع را کمی کنترل کنیم که شاید در آینده به وضع قبل برگردد و این که محاسن بهم خوردن نظم جهانی پیشین هرچه که باشد امروز در گرداب یک آشوب طولانی در حال غرق شدن است و تقریباً هیچ چیز را ما در جهان اسلام دیگر نمیتوانیم مدیریت کنیم و خارج از جهان اسلام همه چیز دارد به خطر میافتد.
شما اتفاقاتی که میبینید الآن دارد میافتد این است که با انفجارهای کوچک سعی کنند انفجارهای بزرگ را مهار یا منحرف کنند! شما دیدید که وقتی آتشهای بزرگ در جنگلها اتفاق میافتد و به هیچ وجه به روشهای عادی قابل کنترل نیست میآیند چندتا آتشسوزی کوچک قابل کنترل در حواشی آتشسوزی بزرگ ایجاد میکنند تا یک) جلوی سرعت و جهت گسترش آن آتش اصلی را بگیرند و دو) با ایجاد تغییر در جریان هوا و یک خلأهای مقطعی پیش آوردن این آتشهای کوچک مصنوعی را بطور پراکنده به جنگ آن آتش بزرگ طبیعی بفرستند تا آن را مهار، محدود و کنترل کنند تا بعد بتوانند چطور میشود آن را خاموش کرد! فعلاً جلوی گسترش آن را بگیرند یا تا میتوانند و میشود گسترش آن را مدیریت کنند حالا این که چقدر شده و میشود فرصت نیست، میتوانیم فرصت کنیم که چقدر اینها تلاش کردند که اتفاقات سی و چند سال اخیر را اول در ایران کنترل کنند و نشد؛ بعد در منطقه کنترل کنند و نشد، بعد در سراسر جهان اسلام از شرق آسیا و شبهقاره هند و آسیای میانه تا شمال آفریقا و جزیرهالعرب تا فلسطین کنترل کنند و نشده، تمام رژیمهای عربی در حال سقوط هستند و متزلزل هستند ما در تمام کشورهای عربی تقریباً با خلأ دولت- ملت مواجهایم. 5- 6 کشور که اساساً دولت مستقر حاکم و مسلط بر کل کشور اصلاً نیست یعنی شما در یمن، عراق، سوریه، لیبی، لبنان که یکی دو سال است که رئیس جمهور ندارد و همینطور کشورهای مختلف اصلاً چیزی به نام دولت و حاکمیت مستقر و مسلط دیگر نداریم! در کشورهای دیگر هم که ظاهراً حکومت دارند مثل بحرین و... حتی خود عربستان و مصر، همه آتش زیر خاکستر است و آماده انفجار است. این امواج بعدی انقلاب اسلامی است که تقریباً تمام حکومتها در جهان عرب تحت تأثیر و در خطر امواج اسلامگرایی هستند و آن انفجارهای کوچک کنترل شده به یک معنا همین جریانهای تکفیری هستند که در حاشیه آن شعله بزرگ ایجاد شدند تا بتوانند آن را به اَشکال مختلف مهار و کنترل کنند و آتش را به جنگ آتش بفرستند چون دیگر آنها نمیتوانند خودشان آتش را خاموش کنند و خطر بعدی که آن هم جدی شده، اقلیتهای مسلمان در اروپا و آمریکا هستند که این هم موج سوم انقلاب اسلامی است که احساس هویت، احساس شأنیت، روح مقاومت، بلکه در یک مواردی روح لجبازی افراطی! که حالا لزوماً معنیاش این نیست که اینها به لحاظ مذهب، به لحاظ عقیده، به لحاظ اولویتها و به لحاظ روشهایشان تابع دکترین انقلاب اسلامی هم باشند، نه؛ ولی اصل ایده وقتی که رفت دیگر به اَشکال مختلف، بسته به نوع مذهب، نوع رسانهها و مدیریتها اَشکال مختلف پیدا میکند و گاهی به ضدّ خودش هم تبدیل میشود کما این که در مواردی شده است ولی اصل مسئله این است که امروز اینها بیشتر دنبال این هستند که آشوب را شناسایی کنند تا بتوانند مدیریت کنند و تن به شکستهای بزرگتری ندهند چون امروز خطر فروپاشی امنیت خود آمریکا و اروپا درمیان است و این تفسیری است که خودشان کردند و میکنند.
یک) باید سرشت این آشوب جهانی را برای خودشان روشن و مشخص کنند. دوم) سعی میکنند تصور جهان را از این آشوب – به تعبیر آنها – و از نهادهای سیاسی که دارد در جهان شکل میگیرد و برداشت افکار عمومی جهان و نخبگان جهان از فرآیندهایی که در جریان هست و فعلاً همهاش سیال و بیثبات است تا بعداً چه بشود، و یک احساس این که یک تعریف دوبارهای از زندگی سیاسی بینالملل در حال شکلگیری است این تعریف اگر تثبیت شود که بخش مهمی از ارکان این تعریف تحت تأثیر انقلاب اسلامی بوده، مستقیم یا غیر مستقیم، این تعریف اگر تثبیت بشود بسیاری از هنجارهای جهانی، عادات و رویههایی که سیاست جهانی را میسازند تغییر خواهند کرد و دارند تغییر میکنند یعنی از نو تعیین میشوند و جهان اینطوری تغییر میکند و یکی از مشخصههای آن، تعبیری است که جهان در یک پیچ تاریخی دارد عبور میکند. هر صد سال یا چند صد سال یک بار اتفاقاتی میافتد که مسیر جهان را برای یک یا چند قرن آینده تعیین میکند ما الآن در متن آن تحول و وسط آن پیچ تاریخی هستیم و این پیچ را عملاً انقلاب اسلامی بوجود آورده است چون تمام محاسبات برخلاف آن بود و هیچ کس این پیچ را پیشبینی نکرده بود. تأکید و تکرار میکنم که هیچ کس و همه برخلاف آن نظر داده بودند. الآن مسئله اصلی، مسئله رهبری فکری جهان است که درک تازهای از سیاست باید بوجود بیاید که با این الگوهایی که در جهان اسلام و به تبع در کل جهان دارند در کل جهان ظهور میکنند بتواند سازگار باشد و نوع دریافت هم سیاستگذاران صاحبان قدرت جهان را و هم رسانههای جهان را و هم نخبگان و هم افکار عمومی دنیا را تغییر بدهد و در جهتی که میخواهد تقویت بکند و حتی از آنها مشارکت بطلبد در فرآیندی که دارد تحقق پیدا میکند. اگر این رهبری فکری درست انجام نشود و در نهادهای سیاسی جهان آن تحول را از سر بگذرانند ممکن است اتفاقاتی بیفتد که حتی برای آغازگران آن قابل پیشبینی نبوده است و این نکته مهمی است. یعنی یک تحول جهانی از انقلاب اسلامی در ایران آغاز شده است اگر ما درست نتوانیم این مسئلهای را که الآن عرض کردم مدیریت کنیم ممکن است به نتایجی برسد که خود انقلاب اسلامی پیشبینی نکرده، حتی نخواسته، یا لااقل بخشی از نتایج آن اینطور باشد. تا دهه 50 و 60 ما – نه میلادی – صحبت از این بود که دوتا خطر مرکزیت جهان و قدرت جهانی و ثروت جهانی را تهدید میکند یعنی مناسبات مرجعیت و اقتدار و آتوریته اینها را تهدید میکند 1) مرکزگریزی که بوجود آمد بخاطر نظامهای فراگیر اندیشه، کنترلی که بر هواداران خودشان اِعمال میکردند از هم گسیخت، یعنی عصر زوال ایدئولوژی رسیده است. یک زمانی گفتند با ایدئولوژی، با لیبرالیزم سرمایهداری، با فاشیزم، با مارکسیزم، ما میتوانستیم جهان را ولو در قالب دوقطبی یا سه قطبی کنترل کنیم با هم کنار آمده بودند عملاً تقسیم قدرتی شده بود علیرغم تعارضهای ظاهری با هم کنار آمده بودند و جهان تقسیم شده بود، مرزها تعیین شده بود و آتش درگیری کاملاً کنترل شده بود بخصوص بعد از زورآزمایی که در دهه 50 و 60 میلادی غرب و شرق کردند و عملاً به نتیجه نرسیدند در دهه 70 میلادی که انقلاب اسلامی تحقق پیدا میکند و آغاز میشود اینها با یک قراردادهای نوشته و بسیاری از قراردادهای نانوشته جهان را کاملاً آرام تحت کنترل داشتند. بعد مسئله زوال ایدئولوژی پیش آمد. کنترل ایدئولوژی بعد از ضعف کمونیزم تضعیف شد یعنی از وقتی که مارکسیزم و کمونیزم وجهه انقلابیگری خودش را یا ادعاهای اپوزوسیونی خودش را عملاً تبدیل کرد به یک نهاد محافظهکار صاحب دو قطب قدرت که با قطب دیگر قدرت به اسم تعامل در حال معامله است. ایدئولوژی چپ، ماهیت اپوزوسیونی و انقلابیگری خودش را در دهه 50- 60 میلادی از دست داد به همین دلیل تبدیل شد به بلندگوهای محافظهکار یکی از دو قطب قدرت، یعنی جزئی از یک امپریالیزم جدید، کنترل بر هواداران فکری تضعیف شد.
مسئلهای دومی که گفتند بعد از این است، این است که، ببینید هرگز در اینها پیشبینی ظهور این اسلام به عنوان یک مکتب انقلابی و ایدئولوژی جهانی اصلاً مطرح نبوده، حتی پیشبینی نمیشد چه برسد به این که بخواهد تقبیح بشود. دومین مسئلهای که خودشان در آثار خودشان در حوزه نظریهپردازی جهانی تأکید کردند این است که گفتند بیشترین خطری که ممکن است بعد از زوال ایدئولوژی به طور عام، و مارکسیزم به طور خاص پیش بیاید این است که جهان در حوزه معرفت از جمله نظریهپردازی در حوزه سیاست خارجی و روابط بینالملل در تلهها و جریانهای پستمدرن بیفتد. خردباوری علمی به تعبیر جریانهای به اصطلاح مدرن غرب تضعیف بشود. شعار پیشرفت و الگوهای پیشرفت جهانی با تعبیر غربی و لیبرال سرمایهدار زیر سؤال برود و همانطور که نظریههای پراکنده پستمدرن در حوزه معماری و ادبیات و حقوق پیدا شده بیاید در حوزه روابط بینالملل هم مطرح شود و بعضی از نخبگان جهانی و نخبگان قدرت و سیاست را در دنیا تحت تأثیر قرار بدهد، از آن طرف ایدئولوژی زائل شده و از این طرف این دگمهای به اصطلاح مدرنیته در حوزه نظریهپردازی روابط بینالملل هم با شعارهای پستمدرن تضعیف بشود آن وقت ما عملاً نه یک گفتمان حاکم در حوزه روابط بینالملل خواهیم داشت نه طبیعتاً یک فراگفتمان. وقتی این دوتا نباشد ما ممکن است دچار یک تشویشی بشویم و بعد به عنوان آخرین علائم ایدئولوژیهای در حال زوال، هنوز اشاره میکند به جریانهای باقیمانده کمونیسمهای شبه انقلابی، در همان سالهایی که انقلاب اسلامی دارد در ایران آغاز میشود و میگویند ما با بسیاری از نخبگان و نظریهپردازان چپ در جهان وقتی که مصاحبه میکنیم هنوز سرشان را بالا میگیرند و خودشان را کمونیزم مینامند چون بسیاری دیگر سرشان را پایین گرفتند، گفتند کمونیست هستیم متأسفانه و شرمنده بودند و کمونیست شرمنده و چپ شرمنده داشت در دنیا زیاد میشد و همینطور چپهای انشعابی! و میگفتند ما کمونیزم دیگری را تعریف میکنیم کاری به شوروی و نظامهای رسمی چپ نداریم ولی مجموعاً میگوید وقتی تمام آثار متفکران چپ را در جهان بررسی میکردیم که فقط از ناحیه اینها (نظام سرمایهداری) ما احساس خطر میکردیم دیدیم تقریباً هیچ مجموعه واحدی از باورها و هیچ معیار یکپارچه کنندهای در چیزی به نام واحد جهانی چپ دیگر وجود ندارد اصلاً چنین جبههای دیگر وجود ندارد و به کلی تغییر ماهیت داده، دیگر دیدگاههای متعالی راجع به آینده ندارند، خیلی واضح اغلبشان رویزیونیسم شدند تجدیدنظر طلب شدند عدول کردند، صحبت از اصلاح و رفورم در جنبشهای چپ مطرح شده و اغلب این رفورمها و اصطلاحات گرایش به نظام لیبرال سرمایهداری دارد. دوره سردرگمی درباره اصل معنای چپ بودن در بین کسانی که یک عدهای با افتخار قبلاً از الگوهای چپ صحبت میکردند مطرح شده است. مرجعیتهای قدیمی ازهم پاشید. این نظریه که دارم عرض میکنم در سال 55 ما یعنی دو سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی مطرح شده است. میگوید پس از این دیگر هیچ شعار انترناسیونالیستی ظهور نخواهد کرد. اینها نظریههایی است که در معتبرترین دانشگاههای غرب تدریس میشد. شعارهای انترناسیونالیستی قدیم نخنما شده است، مؤمنان متفرّق به هر ایدئولوژی دیگر به مجموعه واحدی از باورها اعتقاد ندارند همه ایدئولوژیها دچار ساختارشکنی شدند، تمرکززدایی میشوند و از این پس فقط با خردهگروههایهای پراکنده فاقد عزم منسجم مواجه خواهیم بود دیگر چیزی به عنوان ایدئولوژی فراگیر، نظام روابط بینالملل را تهدید نخواهد کرد. یعنی بطور قطعی به عنوان نظریاتی که در آمریکا و انگلیس و فرانسه تدریس میشد. پیشبینی این بود که از منظر خود، دیگر گرایش کلان در جهان نخواهیم داشت به سمت خوردهگروهها میرویم آنهایی که انگیزه فعالیت سیاسی و انقلابی در دنیا دارند از این به بعد دنبال جمعهای کوچک جایگزینی خواهند بود که وفاداری به آن را به جای وفاداری به ایدئولوژیهای بزرگ پیش میگیرند و پیشه میکنند. معیاری برای مشروعیت برای امر واحد، مشروعیت جهانی یک ایدئولوژی واحد دیگر در دست بشر نخواهد بود ما با یک بحران زدگی در عرصه مرجعیت ایدئولوژیک در جهان مواجه خواهیم بود و این از یک جهت چالش است و از جهت دیگر یک فرصت بزرگی برای نظام سرمایهداری لیبرال است چون سیاست بینالملل پیچیده و پویا اما قابل کنترل خواهد بود و هیچ قدرتی دیگر در جهان ظهور نخواهد کرد که از طریقی غیر از معامله با ما – معامله با نظام لیبرال سرمایهداری – بتواند حتی امورات شخصی خودش را پیش ببرد. در یک چنین فضایی است که یک مرتبه انقلاب اسلامی و امام ظهور کرده است. این ادبیاتی که نمونههای زیادی را از امام شنیدید گرچه مسئولین رسمی ما معمولاً در تمام این سی و چند سال از تکرار کردن بلکه حتی از شنیدن این ادبیات و حرفهای امام پرهیز داشتند اما اینها آن آشوب جهانی را که اینها از آن میترسیدند بوجود آورد. این ادبیات جدید، سنگرهای جدیدی بنا کرد، زبان سیاست بینالملل را تغییر داد و به دلیل این که ابدا در زمینی که آنها با قوانین خودشان تعریف کرده بودند بازی نکرد از آن زمین بیرون آمد و زمین بازی دیگری را رسم کرد، ملاکهای داوری تغییر کرد. این ادبیاتی که الآن چند نمونهاش را از امام(ره) عرض میکنم طبق محاسبات تمام مارکسیستها با نگاهشان به دین و هم نظام سرمایهداری غرب و نظریهپردازان آمریکایی، انگلیسی، فرانسوی و صهیونیستها و یهودیها بخصوص، با همه آنها منافات دارد نمونهای از این قبیل: آن که میگوید وضعیت بهم ریخت اینهاست، اینها که عرض میکنم عین جملات امام است. شما میدانید که امام از این جملهها زیاد دارد. به شرق و غرب میگوید اسلام نمیگذارد شما بر مسلمین حکومت کنید. اسلام جلوی زور و دیکتاتوری شما را در سراسر جهان میگیرد ما از آن اسلامی سخن میگوییم که جلوی دیکتاتوریها را میگیرد این آن اسلامی نیست که شما تا بحال در کتابهایتان از آن صحبت میکردید ما به اسلام متشبّه و متمسّک شدیم. تا حالا حرف اسلام بود از این به بعد ما به اسلام عمل خواهیم کرد. تا حالا آیه جهاد و شهادت و وحدت و عدالت و رحمت و خدمت به خلق و مستضعفین خوانده میشد از این پس به آنها عمل خواهد شد. میگوید من با اطمینان میگویم که اسلام ابرقدرتها را به خاک مذلّت خواهد کشاند. شما تا حالا نظریه پردازی میکردید پیشبینی میکردید که اثری از هیچ ایدئولوژی جهانی نباشد بخصوص دینی! حالا من هم پیشبینی میکنم. چه زمانی امام این را میگوید؟ 30 سال پیش، میگوید من با اطمینان میگویم – پیشبینی هم نمیکنم انگاری که دارم پیشگویی میکنم – من با اطمینان میگویم اسلام ابرقدرتها را در سراسر جهان به خاک مذلّت خواهد نشاند شما و همه قدرتها با پرچم اسلام ذلیل خواهید شد، اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را یکی پس از دیگری برطرف خواهد کرد و سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد. کدام یکی از این دوتا تئوری پیشبینی جهان آینده درست از آب درآمد؟ این دوتا پیشبینی یکی این است که اول عرض کردم و یکی آن است که الآن از امام گفتم اینها به فاصله 5 – 6 سال در یک دهه نسبت به آینده جهان این دوتا پیشبینی صورت گرفته، اما کدام درست از آب درآمد. میگوید من با اطمینان میگویم که شما با اسلام و با پرچم اسلام همهتان در سراسر جهان ذلیل خواهید شد هم شوروی و هم آمریکا. بعد اسلام موانع بزرگ را یکی پس از دیگری برطرف میکند هم داخل محدوده خود، یعنی داخل کل جهان اسلام، که دارید میبینید تمام حکومتها در تمام کشورهای مسلمان متزلزل هستند یا سقوط کردند یا در حال سقوط هستند هیچ دولت مقتدری در هیچ کشور مسلمان الآن وجود ندارد دولت مقتدری که تا 40 سال پیش خاطرشان از همدیگر جمع بود همه جا یا آتش گرفته یا آتش زیر خاکستر است همه دولتها در کشورهای مسلمان، همهشان سکولار، همه دیکتاتور، همه دستنشانده بیگانهاند یا دستنشانده آمریکا یا انگلیس یا فرانسه، همه در حال زوال و سقوط هستند. بعد امام میگوید من با اطمینان میگویم موانع بزرگ خارج از محدوده خودش را هم اسلام از سر راه برمیدارد. خارج از محدوده اسلام یعنی کجا؟ یعنی 5 قاره عالم، کشورهای غیر اسلامی. این اتفاق الآن افتاده است. الآن مسئله اصلی هم در فرهنگ جهانی مسلمانان هستند و هم در فرهنگ سیاسی و هم در مسائل امنیتی و از همه جهت امروز در رأس همه اخبار جهان چه آنجاهایی که مسلمین در اقلیت هستند چه آنجاهایی که در اکثریت هستند خبر، خبر اسلام، انقلاب، ایران و یا جریانهایی که با همین شعار اسلامی در برابر ایران بطور مصنوعی تولید شدند. این تعبیرات، تعبیراتی بود که پیشبینی نمیشد کسی آن مثل یک آخوند یک روحانی آن هم روحانی مسلمان به زبان بیاورد و صدایش در ایران شنیده بشود.
عبارتهای امام: این قدرت ملت است و قدرت اسلام است که نمیگذارد آمریکا و از آن طرف شوروی بیایند یا بمانند اسلام و مردم نمیگذارند که شما بمانید این وضع را ما در سراسر جهان بهم میریزیم. - بعد این تعبیر را باز نگاه کنید – تا قطع تمام وابستگی به تمام ابرقدرتهای غرب و شرق، مبارزات آشتیناپذیر، اینهایی که هی میگویند آشتی آشتی! دوران جنگ با جهان بود ولی حالا دوران آشتی با جهان است! مثل این که امام جنگ با جهان داشته است؟ امام کجا با جهان جنگ دارد؟ امام جنگ با استکبار جهانی دارد امام در کنار انقلاب اسلامی در خدمت ملتهای جهان است، علیه قدرتهای فاسد جهان است، امام میگوید این نبرد آشتیناپذیر است بعضی میگویند نه، آشتیپذیر است سوء تفاهم بوده! میگوید تا قطع تمام وابستگیها – اینها را دقت کنید وقتی که بعضی از به اصطلاح نخبگان قدرت و دولت در کشورهای مسلمان و برخی در کشور خود ما، هنوز به این نتیجه نرسیدند یا اگر رسیده بودند دوباره تجدید نظر کردند که مقولهای به نام وابستگی که یک مقوله واقعی و خطرناک است، یک توطئه است- میگوید اصلاً وابستگی و استعمار و استثمار همه کلمات کمونیستی بوده که به ما تلقین شده بود، در بیرون اتفاقی نیفتاده بود، وابستگی یعنی چه؟ توسعه یعنی هضم شدن در شبکه سرمایهداری غرب، وابستگی چیست؟ این خیلی هم علمی است، توجیه علمی در حوزه اقتصاد علمی دارد.
امام(ره) اینجا دوتا تعبیر میکند: 1) همه انواع وابستگی به همه قدرتهای شرق و غرب باید قطع بشود به هیچ بهانهای ادامه وابستگی نباید توجیه شود. 2) مبارزات ما علیه مستکبرین آشتیناپذیر است سوء تفاهمی در کار نیست. این نبرد مقطعی و موقت نیست تا ظلم هست مبارزه هست مگر آنها ظلم نکنند. سؤال این است که الآن ظلم نمیکنند یا بیشتر از قبل است؟ میگوید تا قطع تمام وابستگی به تمام ابرقدرتهای شرق و غرب، مبارزات آشتیناپذیر ملت ما علیه همه مستکبرین ادامه پیدا میکند. همه میدانیم جهان اسلام در انتظار به ثمر رسیدن کامل انقلاب ماست.
این حرفها که الآن زده نشده که تمام کشورهای اسلامی بهم ریخته، این حرفها 30 سال پیش بود که همه حکومتهایی که همین الآن در عراق و سوریه و یمن و این طرف و آن طرف دارند فتنه میکنند با پول و اسلحه و سرویسهای جاسوسی و ابزارهای اطلاعاتیشان صورتهایشان را به اسم داعش پوشاندند و این طرف و آن طرف میروند، همه اینها همانهایی بودند که زمان جنگ پشت صدام بودند و علیه ما میجنگیدند. همینها بودند. همین رژیم عربستان و قطر و امارات و مصر و در رأس آن عربستان، همین آمریکا و انگلیس و فرانسه، ضمن این که آنجا روسیه و شوروی هم با همینها بود. در جنگ 8 ساله و در انقلاب، همه قدرتهایی که الان میبینید همه اینها با هم بودند همینها در جبهه با هم میجنگیدند بچههای ما از 13 کشور، 15 کشور اسیر گرفتند. بچههای ما در جنگ، سرباز از سودان و چند کشور آفریقایی گرفتند! از اروپای شرقی افسران اروپای شرقی و اروپای غربی با هم در جنگ بودند، یعنی آمریکا و شوروی، چپ و راست، همه عالم در جنگ و انقلاب کنار هم بودند همانها الآن باز یک مرتبه ادبیات آن موقع با ادبیات اسلامی حرف نمیزدند الآن یک مرتبه همهشان پیروزیهای اسلام را دیدند یک مرتبه اسلامگرا شدند و اسلامگرای افراطی و تکفیری با این پرچم به جنگ آمدند قبلاً با پرچم عرب و عجم میآمدند حالا دیگر مسئله ناسیونالیزم و قومیت مخاطب ندارد و بعد از انقلاب ما اسلام، حرف اول شده، حالا با شعار اسلام تکفیری به جنگ ما آمدند و الا اینها همانها هستند. امام میگوید جهان اسلام در انتظار به ثمر رسیدن کامل انقلاب ماست. ما از همه کشورهای زیر سلطه برای به دست آوردن آزادی و استقلال کاملاً پشتیبانی میکنیم. این حرف یعنی چه؟ یعنی ما این نظام دولت – ملت زیر سایه امپریالیزم دوگانه در شرق و غرب جهان را به رسمیت نمیشناسیم. ما این نظم فاسد را بهم میریزیم و بهم ریخت. این آشوبی که میگویند همین است. ما از همه کشورهایی که زیر سلطه هستند مسلمان و غیر مسلمان، کامل و علنی و با افتخار پشتیبانی میکنیم. یواشکی نه. تا آزادی و استقلالشان را به دست بیاورند. این یعنی چه؟ یعنی حضور انقلاب اسلامی در 5 قاره عالم، علیرغم قدرتهای مسلط، در کنار همه انقلابیون، چریکها و مبارزین جهان. معنیاش این است. البته مقامات رسمی همیشه از تکرار این حرفها حتی از شنیدن اینها – نه همهشان معمولاً مضطرب میشوند و میشدند و گاهی خلاف اینها را میگویند- حالا این را گوش کنید: میگوید من به آنان (همه ملتها) سریعاً میگویم و میگوییم که حق گرفتنی است قیام کنید دعوت همه جهان به انقلاب، کسی حق شما را به شما نمیدهد سرنگونشان کنید بپا خیزید مشکلات را تحمل کنید و اینها را پایین بکشید، حق گرفتنی است من بارها صریحاً به آنها میگویم که حق گرفتنی است قیام کنید همه ابرقدرتها از صحنه تاریخ و روزگار براندازید این ادبیات بود که آشوب ایجاد کرد. آمریکا، صهیونیزم و شوروی را از صحنه تاریخ محو کنید از امام میپرسند مبارزه تا کی؟ بالاخره یک خط پایانی؟ ما میگوییم تا شرک و کفر هست مبارزه هست تا مبارزه هست ما هستیم ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم جنگ ما با صدام هم سر خاک نبود ما تصمیم داریم پرچم لاالهالاالله را بر قلههای رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم ما میخواهیم پرچم لاالهالاالله را بر همه قلههای جهان برافرازیم. ما برای این داریم مبارزه میکنیم. صحبت جنگ با صدام نبود، جنگ با شاه نبود، صحبت حتی فقط نابودی صهیونیزم نیست، امام دارد از یک رسالت جهانی حرف میزند. انقلاب، انقلاب در سراسر جهان.
گوش کنید این حرفهایی که الآن بعضیها میگویند اینها حرفهای تازهای نیست همین حرفها آن زمان امام هم از اول انقلاب میگفتند. یک وقتی بازرگان آمد گفت ما در انقلاب اسلامی مرگ بر آمریکا مرگ بر اسرائیل جزو شعارهای انقلاب نبوده، اینها را بعد از انقلاب، امام تحت تأثیر کمونیستها اضافه کرد! و الا مسئله اسرائیل از بین برود چه ربطی به انقلاب ما داشته است؟ اولاً که این انقلاب، انقلاب شما نبود، این انقلاب، انقلاب امام و امّت بود. امام از سال 41 همان اول نهضتشان گفتند که اسرائیل باید از بین برود. فلسطین یکی از خط قرمزهای ماست. همانجا گفت نظام سلطنت فاسد است همانجا گفت در تمام جهان منفورتر از رئیس جمهور آمریکا پیش ملت ما کسی نیست. همانجا دهه 40 گفت قبل از تبعید و دوران تبعیدشان گفتند که آمریکا از انگلیس بدتر است و انگلیس از آمریکا بدتر و شوروی از هر دو بدتر، ما با همه شما مبارزه میکنیم. یک کسانی ممکن است بگویند که آقا ما مشکلات اقتصادی خودمان را اول باید حل کنیم بعد اگر توانستیم و امنیت ما به خطر نیفتاد و تحریم نبود و مشکلات نبود حالا ببینیم در بیرون چه بگوییم؟ با احتیاط باشد. – این جمله امام را گوش کنید اینها معادلات را در جهان بهم ریخته است – خطابشان با مسئولین است با مردم نیست، میدانند که اینها تحلیلهای مردمی نیست، امام میگوید مسئولان ما برای همیشه باید بدانند که این انقلاب محدود به ایران نیست، این را دارد 30 سال پیش میگوید، مسئولان ما باید بدانند که این انقلاب محدود به ایران نیست، بازرگان آنجا گفت که فرق ما با امام این است که ما میگوییم مسئله اصلی ایران است، بعدش اگر چیز شد آن وقت اسلام. ایشان میگوید اول و همه چیز اسلام، بعد ایران. حالا یک کسی نبود به اینها بگوید که شماها که میگفتید اول ایران بعد اسلام، در تمام طول تاریخ مبارزات برای ایران چه کار کردید؟ تنها کسی که ایران را نجات داد و به عزت رساند همان کسی بود که میگفت اول اسلام بعد ایران، همان ایران را نجات داد. تمام کسانی که میگفتند اول ایران بعد اسلام، یا اول ایران هیچ وقت اسلام، هرگز اسلام، هیچ کدامشان نتوانستند ایران را نجات بدهند نه از دست استبداد نه استعمار، نه ذلت، نه وابستگی، همین نجاتش داد. بعد آنجا میگوید که مسئله صدور انقلاب و مبارزات جهانی هیچ وقت جزو اهداف ما نبوده است. بله جزو اهداف شما نبوده، تازه به شما بگویم که مهندس بازرگان جزو بهترین جریانات روشنفکری مذهبی ما بوده، یعنی جزو سالمترین جریانها نسبت به بقیه اینها بودند که جریانهای فاسد و وابسته بودند یا به ساواک وصل بودند یا به سرویسهای جاسوسی وصل بودند. اینها سالمهایشان بودند، سالمترینهایشان بودند که فکرشان اینطوری بود. خب شما که جزو آرمانهایتان اصلاً سقوط شاه هم نبود، حتی سال 57 بعد از 17 شهریور ایشان و بعضی از همفکران جبهه ملی و نهضت آزادی به امام پیغام دادند که آقا شعار مرگ بر شاه و رژیم شاه باید عوض شود اینها شعارهای افراطی است عملی هم نیست، امکان ندارد، شما چطور میتوانید ایران بدون شاه را تصور کنید؟ ایران بدون سلطنت و بدون شاهنشاهی اصلاً ممکن است؟ دو هزار سال- سه هزار سال است که اینطوری است شما چطور میخواهید آن را بهم بزنید؟ بیاییم واقعبین و منطقی باشیم بگوییم نظام سلطنت باشد، شاه هم باشد، منتهی یک دموکراسی پارلمانی هم برقرار شود! امام گفت که نه شاه باید بماند نه سلطنت. شما که اصل تغییر رژیم شاه و نظام جدید مردمی اسلامی را نه باور داشتید نه شعارش را میدادید و نه قبول داشتید. اسرائیل باید از بین برود هم شما هیچ وقت قبول نداشتید طبیعی است که اینها را هم قبول ندارید. این که امام میگوید ما تصمیم داریم، شعار نیست، آرزو نمیکنیم بلکه تصمیم دارید پرچم لاالهالاالله را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم. بعد خطاب به مسئولین میگویند چون میدانند مسئولین همواره در این خطر هستند که سرزده بشوند بخاطر منافع شخصی و دولتی حاضر نباشند هزینه مبارزات جهانی علیه ظلم را بپردازند. خواهش میکنم دقت کنید عین این استدلال، همین الآن هم دارد میشود آن موقع میگوید مسئولان ما باید برای همیشه بدانند که این انقلاب محدود به ایران نیست مسئولیت ما یعنی تمام نشده است انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام است و بعد میگوید این به انقلاب بزرگتری منجر بشود که پرچمداری حضرت حجّت ارواح الفداه است. – این جمله آخرشان شنیدنی است – مسائل اقتصادی و مادی اگر لحظهای مسئولین را از وظیفه اصلی که به عهده دارند منصرف کند خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد. – متوجه شدید چه شد؟ - میگوید اگر مسئولین فردا بگویند ما به دلایل اقتصادی و به دلایل مشکلات اقتصادی خودمان و بخاطر تهدیدهای اقتصادی کشور، کاری به گسترش انقلاب در جهان نداریم این خیانت سهمگین و خطای بزرگی است با وجود مشکلات اقتصادی باید در سطح جهان مبارزه کنید. این حرف امام است. ما میدانیم چه کسانی این حرفها را قبول ندارند. میگوید ما چطور میتوانیم به چاه افتادن مظلومان جهان را مشاهده کنیم و هشدار ندهیم؟ در حالی که وظیفه اول ما انقلاب است. وظیفة انقلاب اسلامی ما این است که در سراسر جهان صدا زنیم که ای خواب رفتگان، این غفلتزدگان بیدار شوید به اطراف خود نگاه کنید که در کنار لانههای گرگ منزل گرفتهاید، برخیزید که اینجا جای خواب نیست فریاد بکشیم که همه ملتها، سریعاً قیام کنید که جهان ایمَن از صیاد نیست آمریکا و شوروی در کمین نشستهاند و تا آنها تا نابودی کامل شما دست از شما برنخواهند داشت آمریکا تا ما را نابود نکند و تا انقلاب را بطور کامل شکست ندهد دست برنمیدارد. این چیزهایی که امام دارد میگوید و بعضی از نخبگان ما هنوز نمیفهمند و بعضی از مسئولین ما هنوز باور نکردهاند. بعد میگوید اگر همهتان کنار بکشید من خودم و آن بخشی از مردم که پای کار هستند من تا آخر میمانم. – دقت کنید – حالا به آمریکا خطاب میکند. یک خطاب به مسئولین، یک خطاب به مردم، حالا خطاب به آمریکا، آمریکای جهانخوار باید بداند که ملت عزیز و خمینی تا نابودی کامل منافعش او را راحت نخواهد گذاشت. میگوید تا خمینی زنده است من نمیگذارم شما در این منطقه و در جهان اسلام و بلکه در سراسر جهان منافع داشته باشید من تا تمام منافع شما را در سراسر جهان به کمک ملت نابود نکنم از پای نخواهم نشست. آمریکا بداند ملت و خمینی تا نابودی کامل منافعش او را راحت نخواهد گذاشت و تا قطع هر دو دست آمریکا به مبارزه خدایی ادامه خواهد داد این مبارزه الهی است، سکولار نیست، ملیگرا نیست، دنیامحور نیست، ما تا دوتا دست آمریکا را قطع نکنیم مبارزه را ادامه خواهیم داد. این قابل توجه بعضی از مسئولین است. ملت ما نشان دادند تحمل تمام کمبودها را برای حفظ آبرو و شرف خویش خواهند داشت. باز قابل توجه بعضیها که میگویند کمبودهای اقتصادی وجود دارد حالا فعلا مسئله شرف و آبروی ملت را قلم بگیرید فعلا شکم مهمتر از شرف است! تازه شکمت هم آباد نمیشود. امام بارها این را میگوید که این را بدانید اگر شرف انقلابیتان را کنار بگذارید شکمهایتان هم سیر نخواهد شد گرسنه واقعی آن وقت خواهید شد. خب این ملت مصر 50 سال نوکر صددرصد آمریکا است، الآن 45 درصد مردمش زیر خط فقر هستند، چند میلیون آدم کنار خیابانها در قبرستانها دارند زندگی میکنند همانجا میخوابند همانجا بچه به دنیا میآورند و همانجا میمیرند نفت و گاز هم دارند، نفتشان را مجانی باید به اسرائیل بدهند. امام میگوید شرفتان را از شما میگیرند شکمهایتان را هم سیر نمیکنند ضمن این که اگر فرض کنیم شکمتان را سیر میکردند شرفتان را میگرفتند فرق ما با کافر این است که کدام را به کدام ترجیح بدهد؟ ملت ما نشان دادند تحمل تمام کمبودها برای حفظ شرف و آبروی خویش خواهد نمود ملت مقاوم ما از روز اول مبارزهاش میدانست که با تمام قدرتها و ابرقدرتهای جهان دست به گریبان است. همه قدرتهای جهان یک طرف هستند ما یک طرف. و باید بداند که تمام ایادی داخلی و خارجی قدرتها بخصوص آمریکای جنایتکار برای شکست ما از همه امکاناتشان استفاده خواهند کرد ولی چاره چیست؟ که کوه مصیبتها در مقابل حیثیت اسلامی – ایرانی ما چون کاهی است و مردم باید خود را آماده این درگیری حسینی تا پیروزی کامل بکنند. میگوید مردم، وسطهایش جا نزنید. مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگی سیاه است و ما امروز به انتظار شهادت نشستهایم تا فردا فرزندانمان در مقابل کفر جهانی با سرافرازی بایستند و بار مسئولیت استقلال واقعی را در تمام ابعادش به دوش بکشند و با افتخار پیام رهایی مستضعفین را در سراسر جهان سر بدهند. اینها خط امام و انقلاب است. بعضیها میگویند ما یک زندگی راحت داشته باشیم بهتر از یک زندگی آبرومند است، بعضی میگویند که ما خودمان نمیتوانیم مشکلاتمان را حل کنیم – اینها را امام(ره) بارها اشاره کرده است – میگوید هرچه ضربه میخوریم از این فکر خطرناک است که همه چیز ما دست آمریکا و دست غرب است! امام میگوید این فکر ما را شکست میدهد نه آمریکا. فکر آقایی آمریکا ما را شکست میدهد نه خود قدرت آمریکا. این که بگوییم آب خوردنمان هم دست آمریکاست این ما را نابود میکند. آمریکا نمیتواند ما را شکست بدهند ما آمریکا را شکست میدهیم و دادیم. این فکر ما را نابود میکند. امام میگوید باید با قدرت به پیش برویم با قدرت با همه کسانی که میخواهند به ما تجاوز کنند مبارزه کنیم زندگی آبرومند نداشتن و زندگی زیر بار بودن هزار مرتبه از این که انسان بمیرد بدتر است و مردن بر او شرف دارد. توسعه با ذلت توسعه نیست دروغ است. میگوید امروز تمام جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب و انقلاب ما هستند. مسلمان باید در یک تشکیلات بزرگ اسلامی، رونق کاخهای سفید و سرخ، غرب و شرق را از بین ببرند و از بین خواهند برد. بعد میگوید اگر راجع به من صحبت میکنید من بگویم که من چه خواهم کرد؟ امروز خمینی، آغوش و سینه خویش را برای تیرهای بلا و حوادث سخت در برابر همه توپها و موشکهای دشمنان جهانی باز کرده است، امروز خمینی همچون همه عاشقان شهادت، برای درک شهادت، روزشماری میکند.
خب یک چنین ادبیاتهایی است که این کارهای بزرگ را انجام میدهد. من فقط به دو نکته دیگر اشاره کنم: بعد از این ادبیات و این تفکر و این تحولاتی که در منطقه ایجاد شد و الان کل جهان عرب و کل جهان اسلام را گرفته است و شما مطمئن باشید که تا ده سال دیگر، جهان، جهان دیگری است چنانچه که الآن نسبت به 30 سال پیش، جهان، جهان کاملاً دیگری است. یکی از چیزهایی که بعد از اینها اتفاق افتاد، همانهایی که این حرفها را میزدند که عصر زوال ایدئولوژی است حالا دارند میگویند مفهوم قدرت در روابط بینالملل اساساً تغییر کرده است. قدرت، صرفاً معنایی نسبی است، نسبی شده، قدرت هرکس به حسب تواناییاش برای بکارگیری زور، اِعمال نفوذ و مانع شدن از دیگران هر مقدار که کارآمد باشد به همان میزان قدرت دارد. ما تا الآن روی موقعیتهای جغرافیایی قدرت و ثروت و میزان سلاحها و انبارهای سلاحهای تسلیحاتی اینها را منشأ قدرت حساب میکردیم و حداکثر رسانه را. اما امروز یک چیزهای دیگری پیدا شده است. قدرت یعنی (الف) بتواند (ب) را وادار به کاری کند که در غیر این صورت (ب) آن کار را نمیکرد! خب، انقلاب اسلامی که همین مفهوم را در سطح جهان اِعمال کرد با این که نه سلاح اتمی داشت، در تحریم اقتصادی بود و با هزاران مشکل بود تنهای تنها. هیچ بلوکی پشت سر ما نبود. خود ما امروز یک بلوک جهانی تشکیل دادیم. انقلاب اسلامی بین دو بلوک، علیه دو بلوک تشکیل شد. امروز خودش یک بلوک قدرت تشکیل داده است این حرفی که آن خادم امام حاج عیسی، یک وقتی از خودش پرسیدم که یک خاطره از امام بگو که جایی نقل نشده است گفت یک وقت امام داشت در حیاط قدم میزد و آن ورزش روزانهاش را میکرد سیداحمد هم آمد کنار امام، من هم یک سینی چایی آوردم که تعارف کنم دیدم سیداحمد دارد از دو ابرقدرت جهانی صحبت میکند وسط صحبت ایشان را قطع کرد گفت نخیر، سه تا ابرقدرت. دو ابرقدرت نیست سه ابرقدرت است، سومی آن قدرت اسلام است ماییم. خب آن موقع این حرفها خیلی خندهدار بود. الآن که واقعاً در جهان دو قدرت است. غرب است و اسلام است. اینها بعد از انقلاب اسلامی در نظریه پردازیهایشان در دانشگاههای روابط بینالملل حالا دارند تصریح میکنند که قدرت، کاملاً مفهوم نسبی است. قدرت نرمافزاری بعد از انقلاب ما بیشتر مطرح شد از قدرت سختافزاری چون قدرت سختافزاری انقلاب ما در حوزه سختافزار که ما ابرقدرت نبودیم در حوزه نرمافزار یک ابرقدرت تشکیل شد و کمکم کار را به عرصههای سختافزاری کشید که محاسبات مبتنی بر منابع فیزیکی کافی نیست. یک معادلههایی در دانشکدههای روابط بینالملل تدریس میشد دقیقاً مثل فرمول فیزیک. مثلاً من یکیاش را عرض کنم، مثلاً "فرمول ژرمن" 1960، 26 متغیّر را به شکل x، y، z در تعریف قدرت مطرح میکرد همه این 26 تا تقریباً همهاش فقط قدرتهای مادی بود طبق این فرمولها انقلاب اسلامی و بلوک قدرت جهانی اسلامگرا نبود امروز مسئله اصلی جهان شده است. "معادله کُلاین" اینها همه در دانشگاههای جهان تدریس میشد به عنوان معادله و فرمولهای ریاضی، قدرت = در ms به عنوان w که اینها هر کدام معنایی دارد. C یعنی توده بحرانی، چی قدرت سختافزاری، چی وسعت سرزمین، و همه اینها را که حساب میکرد هیچ کدام از این مسئله در بینشان نبود و یکی هم جدول طبقهبندی ملتها و جهان را امام و انقلاب اسلامی تغییر داد. این یعنی چه؟ باز این را که عرض میکنم هم در متون رسمی جامعهشناسی قدرت جهان و هم روابط بینالملل بحث میشد که امام آمد آن را تغییر داد این تعبیر برای اِسکوآر است برای اواخر قرن 20، نزدیک سال 2000 بعد از انقلاب اسلامی، برداشته این مقاله را نوشته است من فقط چند عبارت کلیدی آن را عرض کنم. میگوید جهان تا قبل از امام و انقلاب اسلامی پذیرفته بود که تقسیم به جهان توسعه یافته و توسعه نیافته بشود، یا کمتر توسعه یافته، و این مسئله ظاهرش یک بحث علمی بود در قالب تبیین علمی سیاستهای توسعه، ولی هدف اصلی پیامدهای جهانی و سیاسی این نوع تقسیمبندی بود. مفاهیم و مقولات کلیدی ما در جهان درست کرده بودیم که بطور مسلّم همه جا پذیرفته شده بود که اینها بیشتر برساختههای گفتمانی بودند تا تبیینهای علمی و آزمایشگاهی. طبق این تقسیم، اینطور بود که شیوه نگرش جهان را ما تعیین میکردیم. میگفتیم نگاه کنید ببینید چندتا کشور توسعه یافتهاند بقیه توسعه نیافتهاند حداکثر در حال توسعه هستند یعنی هدف توسعهیافتگی است، نقطه شروع و بخش سیاه جدول توسعه نیافتگی است، حرکت از بخش سیاه به سفید جدول در حال توسعه بودن است. خب طبیعتاً ما برای همه دنیا با این تفصیل چندتا کار کردهایم، این ظاهرش یک تقسیمبندی علمی است بیرون هم میگوییم ببینید شاخصههای توسعهیافتگی یا نیافتگی این تعداد رسانه، این تعداد باسواد، این تعداد بیمارستان، آن وقت نگاه میکنیم میبینیم درست هم هست اما وقتی که طبقهبندی میکنیم و نمیگوییم که تبادل قدرت و ثروت در صد سال و دویست سال گذشته چگونه شد که اینطوری شد! اینها را دیگر اجازه نمیدهید بحث کنند! دیگر اجازه نمیدهید که بحث کنند از عدالت و ظلم جهانی و مسئله حقوق و اخلاق در حوزه روابط بینالملل، میگویید آنها مسئله علمی نیست، 4 – 5 تا مسیر را میبندید و مسیر یکطرفه ایجاد میکنید بعد میگویید ببینید این کشور ماشینهایش و هواپیماهایش بیشتر است، شیکتر است، ساختمانهایش مجهزتر است، توپ و پاتکهایش بیشتر است، رسانههای بینالمللیاش بیشتر است، فیلم بیشتری تولید میکند، خب این فرق نمیکند با یک کشوری که هیچ چیزی را تولید نمیکند؟ خب این توسعه یافته و این توسعه نیافته، ظاهرش را هم نگاه میکنیم میبینیم درست است! اما خودش را میبینیم خیلی جالب است این از 1995 تا 1999 این سلسله مقالات نوشته شده که کتاب شده است. میگوید آن کار اصلی که ما با این تقسیم میکردیم که حالا بعد از انقلاب اسلامی آمد این خاصیت پذیرفته شده این طبقهبندی را امام و انقلاب متزلزل کرد. اما کاری که قبلاً ما داشتیم میکردیم و هنوز هم آثار آن هست این است – متأسفانه در دانشگاههای خود ما هم هنوز آثار آن هست – میگوید این تقسیماتی مثل تقسیمات جهان به توسعه یافته و توسعه نیافته، در واقع ساختههای گفتمانی بودند شیوهی نگرش خاصی را در جهان تئوریزه میکردند که به جهان اینطوری نگاه کنید بعضیهایتان باید از پایین به بالا نگاه کنید بعضیها باید از بالا به پایین نگاه کنند این را به ما یاد میداد. دوم؛ شیوه کنش جهانی را هم تعیین میکرد. وقتی که تو پذیرفتی که بدبختی و او الگوست و او خوشبخت است و تو بدبختی و راه خوشبخت شدن تسلیم شدن در برابر او و تقلید مطلق از اوست و نقد نکردن و سؤال نکردن است خب یک کنش خاصی را هم این نگرش بوجود میآورد. بعد نه فقط شرایطی را که اینها توصیف میکنند بلکه مجموع جهتگیریهای نیروهای اجتماعی – اقتصادی و سیاسی را شکل میدهد که خب پس حالا چه باید کرد؟ جواب چه باید کرد را هم به تو میدهد، باید سعی کنی که هرچه آمریکاییتر، هرچه انگلیسیتر، هرچه فرانسویتر و یا هرچه روسیتر بشوی! این است. وقتی نگاهت اینطوری شد و جدول ارزشگذاریات اینطوری شد نگرش تو اینطور شد کُنش و تصمیمات تو هم معلوم است چه میشود؟ میگوید وقتی ما توسعه یافتگی را مسئله اصلی کردیم و توضیح ندادیم ریشههای جهانبینی و انسانشناسی آن چیست، ریشههای تاریخی چیست، چرا یک عده ثروتمندتر شدند و یک عده فقیرتر؟ چرا معادله ثروت و قدرت ظرف این 20 سال در جهان تغییر کرد، چرا علم جدید که تولد آن در شرق اسلامی بود یک مرتبه در خدمت تکنولوژی سرمایهداری غرب افتاد؟ این سؤالات را نمیگذاریم مطرح شود. چه چیزی در این 100 – 150 سال در کشورهای اسلامی مسلط شد و دیکتاتوری و جهل و عقب ماندگی و بدبختی را بر آنها حاکم کرد و منابعشان را غارت کرد و نگذاشت اینها در این 150- 200 سال رشد کنند، نگذارید اینها را بپرسند بگویید هرچه بود بود، تهش این است! حالا از اینجا به بعدش ما توسعه یافتهایم و شما توسعهنیافته! مسئله اصلی توسعه یافتگی است واقعیت اجتماعی را در این مقولههای خاصی که ما میگوییم تقسیمبندی کنید. جامعه توسعه نیافته دچار سوء تغذیه است بیسوادند، و... خب اولین چیزی که با این تقسیمبندی هدف قرار دادیم هویت ملتها و مردم بود. در دنیا به همه گفتیم که اصلاً هویتی جز توسعه یافتگی وجود ندارد به ریشههای آن هم کار نداشته باشید به جدول ارزشیاش هم کاری نداشته باشید ایدئولوژی ما توسعه یافتگی را تعریف میکند شما چه هستید؟ شما یک هویت دارید دچار سوء تعذیه هستید و بیسوادید! این هویت شماست! مثل بچهای که از اول که در خانه بزرگ میشود پدر و مادر و فامیل و دوستان مرتب بگویند که تو که بیاستعداد هستی، تو که مشکل داری، تو که اصلاً مشکل عقلی داری، این بچهمان هم که عقب مانده است، عقب مانده بیا صبحانهات را بخور! وقتی کسی گفت آب خوردن ما هم دست آنهاست این چارچوب را پذیرفتهایم! پذیرفتیم که ما همان بدبختهایی هستیم که آنها میگویند. میگوید ما اولین چیزی که در این تقسیمبندیها هدف میگرفتیم هویت مردم بود.
استفاده بعدی؛ وقتی که شما توسعه یافتهای، خوشبخته و خوبهاید این آقا بدبخت توسعه نیافته است، تو دانشمندی او بیسواد است، او سوء تغذیه دارد تو نداری، تو دموکراتی، او عقدهای است! خب اولین نتیجهای که میگیرید چیست؟ من از شما سؤال میکنم اگر در یک خانواده، بعضی از افراد خانواده عاقل و خردمندند و بعضیها عقب ماندهاند کدام میتوانند در امر آن دیگری مداخله کنند؟ سفیه میتواند در کار عاقل مداخله کند یا عاقل باید در کار سفیه دخالت کند؟ با این تقسیمبندی میگوید دومین کاری که ما کرده بودیم که خمینی برهم زد، انقلاب اسلامی بهم زد، مکتب اهل بیت آن را بهم زد و درهم ریخت، این بود که کشورها، همه شماها جهان سومی هستید جهان سوم اُبژههایی برای مداخله ما هستند! اُبژههای مداخله! شمال و جنوب هستیم، حق شمال برای مداخله و کنترل، شکل دادن مجدد به ساختارهای جهان سوم و سبک زندگی جنوب است. اصلاً دعوای شرق و غرب، یعنی کمونیزم و سرمایهداری که تمام شد گفتند ما فقط از این به بعد بحث دو قطبی شمال و جنوب را مطرح میکنیم! از این به بعد شمال و جنوب! توسعه یافته و توسعه نیافته! ملاکهای ارزشی روشن است، الگوها روشن میشود. هویت اصلی و هویت فرعی روشن میشود، کدام بخش از جهان، اُبژه برای مداخله کدام بخش از جهان است روشن میشود، قدرت کشور صنعتی در این است که بتواند استاندارد ایجاد کند برای عناصر قوامبخش توسعه و به کشورهای دیگر حالی کند و تحمیل کند که شما چه فرصتها و چه هویتهایی را باید به آن احترام بگذارید و به کدامها نباید احترام بگذارید! گفتمان توسعه، یعنی مشروع کردن مداخلات صاحبان قدرت و ثروت و استثمارگران و استکبار و امپریالیزم در کشورهای دیگر، برای چه؟ برای قالبریزی مجدد آنها بر اساس هنجارها و ارزشها و منافع نظام سرمایهداری غرب که گفته ما شمالیم! ما توسعهیافتهایم! ما معلم شماییم! ما آقاییم! معلمیم! رابطه ارباب و رعیت درست تعریف بشود. پیشرفت را تعریف میکنیم، رشد و کارآمدی را تعریف میکنیم، چنانچه که توسعه را تعریف میکنیم و لذا توسعه یک امر فقط اقتصادی نیست بلکه قبل از آن یک امر سیاسی شده است! توسعه، شکلی از قدرت و اِعمال قدرت در سیاست بینالملل است. با مداخلات سوژه کم توسعه یافته یا توسعه نیافته شناخته میشود دستهبندی میشوند در آمارها و مدلها و نمودارها که آنها تعیین میکنند گذاشته میشوند و بعد میگویند سوژه توسعه یافته و منضبط رویههایش الگو میشود و مشروع میشود از این به بعد همه چیز به لحاظ جهانی آماده است که ما تکلیف شما را روشن کنیم و ما میفهمیم که شما شعور اداره خودتان را هم ندارید. این است تحلیلگرانی که بعداً در انتقاد از این نگاه دارند حرف میزنند تحت عنوان پسااستعمار و استعمار فرانو دارند میگویند که، بعضی از روشنفکرین و منتقدین و بزرگان خود غربی میگویند یکی دیگر از آثار این نوع تقسیمبندیها که غنی و فقیر، شمال و جنوب، توسعه یافته و توسعه نیافته، و این نوع مفهومپردازی توجیه نابرابری بود به این معنا که شما ندارید، طبیعی است که شما نداشته باشید چون شما مشکل تاریخی دارید، استبدادزده تاریخی هستید، بلکه مشکل ژنتیکی و نژادی دارید، شما مغز شرقی، مغز غربی، شما اصلاً نمیتوانید هستید ما میتوانیم هستیم! یعنی توجیه نابرابری یک بحث بسیار مهم دیگری بود که در این عرصه صورت گرفت و باز طبق این بیانها، آنچه که این نوع طبقهبندی و این نگاه از بالا به پایین را بهم زد و گفت ما حالتان را میگیریم، و حالشان را گرفت او امام و انقلاب اسلامی بود. به آنها یاد داد از این به بعد... شما میگویید توسعه یافته و توسعه نیافته، ولی ما یک تعبیر دیگری بکار میبریم ما میگوییم مستکبر و مستضعف. این تقسیمبندی روشن میکند که چه شد شما با قدرت، که حق ماها را هم گرفتید و هیچ کس خلاف شما نباید در دنیا حرف میزد یعنی تمام ملتها و دولتها بگویند الف، یکی از اینهایی که بمب اتم دارند چون بمب اتم دارند بگویند ب، حرف این مقدم است! اصلاً مگر قانون جنگل غیر از این است؟ روابط بینالملل.
امام(ره) گفت با وجود این که بمب اتم دارید شما را عقب میزنیم. با وجود این که در این 100 سال اخیر، گفتمانسازی در تمام دانشگاههای جهان کردید ما حال شما را بهم میریزیم. با وجود این که همه قدرت سختافزاری و نرمافزاری دست شماست و عصر دین را بطور خاص و ایدئولوژی را بطور عام توسعه نیافته اعلام کردید تا ایدئولوژی مادی خودتان را بر جهان حاکم کنید ما از پس همه شما برمیآییم و این اتفاق افتاد.
آخرین جمله بنده، وظیفه دانشگاهها و حوزههای ما، و نظریهپردازی، اگر چنین حوزهای هست چون ما تا حالا که نظریهپردازی ندیدیم در حوزه روابط بینالملل در ایران، مترجم میبینیم ولی نظریهپرداز نمیبینیم، ولی اگر امکان و قدرت و استعداد این نظریهپردازی هست بیایید جهان واقعی موجود را کاملاً واقعبینانه تحلیل کنید و کاملاً آرمانمدارانه و ایدئولوژیک و عاقلانه برای آن برنامه بچینید یعنی رئالیسم باشیم در تبیین آنچه که دارد در جهان میگذرد که کاملاً به نفع ما شده، ایدهآلیسم باشیم در هدفگذاری برای جهان فردا.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی